جدول جو
جدول جو

معنی کافور سار - جستجوی لغت در جدول جو

کافور سار
آنکه موی سرش سپید باشد، سفید رنگ سپید: (این چه حدیث است کز این گونه شد عارض مشکینم کافور سار) (مسعود سعد)
تصویری از کافور سار
تصویر کافور سار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کافور بارنده کافور ریزنده، آنچه که بغایت سرد باشد، آنچه که بغایت خوشبو باشد، برف بار: (بر آمد ز کوه ابر کافور بار مزاج زمین گشت کافور خوار) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافورسار
تصویر کافورسار
آنکه موی سرش سفید باشد، سفید رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافورخوار
تصویر کافورخوار
آنکه کافور می خورد، کنایه از دارای مزاج سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کافور سپرم
تصویر کافور سپرم
اقحوان ریحان کافوری: (وقوت او (قوت بهار عین البقر) چون قوت کافور اسپرم است که اقحوان خوانندش) (الابنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافور دان
تصویر کافور دان
کاپور دان ظرفی که کافور را در آن جا دهند: (سیاهی از حبش کافور می برد شد اندر نیمه ره کافور دان خرد) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کافور خورد، برف پذیر برفگیر، آنکه فاقد قوه رجولیت است نامرد (زیرا کافور قاطع باه است. تحفه حکیم مومن)، بی حمیت نامرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافور باری
تصویر کافور باری
باریدن کافور ریختن کافور، سردی بسیار، خوشبویی بسیار: (بخور انگیز شد عود قماری هوا میکرد خوا کافور باری) (نظامی)، برف باری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافوربار
تصویر کافوربار
بارندۀ برف، برای مثال برآمد ز کوه ابر کافوربار / مزاج زمین گشت کافورخوار (نظامی۵ - ۷۵۶)، دارای بوی خوش، پراکنندۀ بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید